سر راه گرفتن. مانع عبور کسی شدن. راه بستن. سد کردن راه، رفتن. (یادداشت مؤلف). راه رفتن. روانه شدن. عزیمت کردن: چو آمد به ارمینیه در، سپاه سپاه خزر برگرفتند راه. فردوسی. همه روزبانان درگاه شاه بفرمود تا برگرفتند راه. فردوسی. وزآن پس جهاندیدگان پیش شاه ز هرگوشه یی برگرفتند راه. فردوسی. بدیدند مر پهلوان را پگاه وزآنجایگه برگرفتند راه. فردوسی. آن زنان و من نیز با ایشان فرودآمدیم و راه برگرفتیم. (تاریخ سیستان). مکن ایدر درنگ و راه برگیر که ویرو آید این ساعت ز نخجیر. (ویس و رامین)
سر راه گرفتن. مانع عبور کسی شدن. راه بستن. سد کردن راه، رفتن. (یادداشت مؤلف). راه رفتن. روانه شدن. عزیمت کردن: چو آمد به ارمینیه در، سپاه سپاه خزر برگرفتند راه. فردوسی. همه روزبانان درگاه شاه بفرمود تا برگرفتند راه. فردوسی. وزآن پس جهاندیدگان پیش شاه ز هرگوشه یی برگرفتند راه. فردوسی. بدیدند مر پهلوان را پگاه وزآنجایگه برگرفتند راه. فردوسی. آن زنان و من نیز با ایشان فرودآمدیم و راه برگرفتیم. (تاریخ سیستان). مکن ایدر درنگ و راه برگیر که ویرو آید این ساعت ز نخجیر. (ویس و رامین)
شراب خوردن. می خوردن. باده کشیدن. باده نوشیدن. می زدن. می گساردن. باده خوردن. باده گساردن. و رجوع به آنندراج، و باده گساری و باده گساری کردن شود: چو وقت باده بود باده گیر و باده گسار چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان. فرخی. دو جهان را کند از گردش یک ساغر مست چشمت این باده ندانم ز کجا میگیرد. مخلص کاشی (از آنندراج)
شراب خوردن. می خوردن. باده کشیدن. باده نوشیدن. می زدن. می گساردن. باده خوردن. باده گساردن. و رجوع به آنندراج، و باده گساری و باده گساری کردن شود: چو وقت باده بود باده گیر و باده گسار چو وقت بوسه بود بوسه بخش و بوسه ستان. فرخی. دو جهان را کند از گردش یک ساغر مست چشمت این باده ندانم ز کجا میگیرد. مخلص کاشی (از آنندراج)